محل تبلیغات شما

لغت رنج بنظرم باهامون عجین شده، با من با تو با همه ما آدمها. فکر میکنم ما آدمها درمانده ایم، چون اینجوری که بنظر میرسه گم شدیم یا شایدم به بیراهه رفتیم. هممون یکجورهایی عاجز شدیم و تو این چند سال تجربه زیسته ام، هیچ انسانی رو ندیدم که بدونه آخر این افسانه کجاست یا حداقل یک نسخه بدرد بخوری برام تجویز کنه. بنظرم هممون دوست داریم به چیزی برسیم که اون خلاء رو پر کنیم، همون خلائی که اگر یه روز همه چی خیلی هم خوشایند و مطبوع باشه، سایه های سیاه چرکین دور سرمون میچرخن و پچ پچ کنان زیر گوشمون نجواش میکنن و نجواهاشون میتونه شیرین ترین لحظه های زندگیت رو، تو یه لحظه حتی لبخندت رو، مثل صورتک یه دلقک فرومایه، ذوب کنه. آره شاید ما میدونستیم ولی هر کدوممون پرت شدیم روی یک نقطه از جهان و وقتی چشمامونو باز کردیم و نگاهی به دور و برمون انداختیم، چیزی یادمون نمیومد، هنوزم نمیاد، ناامید کننده اس.

سوم: هجدهمین بیست و هشتم آبان

دوم: چیزی یادت هست؟

تو ,یه ,شدیم ,چیزی ,هممون ,یک ,ما آدمها ,لحظه های ,های زندگیت ,زندگیت رو، ,شیرین ترین لحظه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خانواده و آداب سلامتی (سبک) زندگی زندگی نامه مهدی اخوان ثالث